کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

بعد از مرگم چه کسی

 

 

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

 و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

 برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

ادامه مطلب ...

من مرده ام

 

 

دیگر طعم تلخ زندگی را نخواهم چشید...
میان غم بارترین

و شاید زجر آورترین لحظاتم

                مرگ

       به سراغم می آید


و کابوس زندگی پر دردم را

          میان شیرین ترین آرزوهایم

                             به زنجیر میکشد

 

ادامه مطلب ...

باید رفت...

 

 

و باید رفت...

همه چیز به پایان رسید!


آری وقت رفتن است...

وقت سفر کردن و دل کندن...

ادامه مطلب ...

سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد


سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ،

آن چه را که به پایان رسید


ادامه مطلب ...

چه زود فراموش شدم

 

 

چه زود فراموش شدم...

چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد ....

چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد....

مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !

با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،

ادامه مطلب ...

خدا حافظی


حضورت کنارمه اما 

انگار نگاهت جای دیگس




ادامه مطلب ...

هیچ

 

 سالها پیش زتو پرسیدم

 

زندگی یعنی چه؟

 

شانه بالا زدی و زمزمه ای:

 

یعنی هیچ.

 

گفتمت هیچ چه معنا دارد؟

 

ادامه مطلب ...

اگر مانده بودی

 

 


اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم      

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم به شبهای غربت, که تنها نبودم       

اگر مانده بودی زتومی نوشتم تورا می سرودم

ادامه مطلب ...

قصه شقایق


شقایق گفت : با خنده ِ نه بیمارم ، نه تب دارم

 

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

 


ادامه مطلب ...

بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارم

 

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، 

 صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت  

و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

ادامه مطلب ...

می خواهم عمرم را با دست های مهربان تو اندازه بگیرم


می خواهم عمرم را

با دست های مهربان تو اندازه بگیرم


ادامه مطلب ...

از چه بنویسم؟؟


از چه بنویسم؟؟


از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟ 

یا از دلی که سوتو کور است؟


ادامه مطلب ...

ای گل تازه که بویی ز وفانیست تورا


ای گل تازه که بویی ز  وفا      نیست تورا           خبر از سرزنش خار جفا  نیست  تو    را

رحم بر بلبل بی برگ و نوا      نیست تو را          التفاتی به اسیران  بلا   نیست    تو     را

ما اسیر غم  و  اصلا  غم  ما   نیست تو را         با اسیر غم خود رحم چرا نیست   تو    را

                                      فارغ  از  عاشق  غمناک  نمی‌باید بود

                                      جان من این همه  بی‌باک  نمی‌باید بود

 


ادامه مطلب ...

داستان زیبای خنده تلخ سرنوشت


نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم 


هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود

ادامه مطلب ...

داستان دیوانگی و عشق


داستان دیوانگی و عشق

زمان های قدیم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود. فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.
ادامه مطلب ...

بهش نگین که من چقدر دوستش دارم


بهش نگین که من چقدر دوستش دارم 


ادامه مطلب ...

تکیه به شونه هام نکن



 

تکیه به شونهام نکن . من از خودت خسته ترم 

ادامه مطلب ...

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

 


شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم


ادامه مطلب ...

انتظار، شش حرف وچهار نقطه


 انتظار، شش حرف وچهار نقطه

 


ادامه مطلب ...

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی

 


پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم 


ادامه مطلب ...

داستان زیبای رنگ عشق

دختری بود نابینا

که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت

ادامه مطلب ...

آیا خداوند شر را آفریده است ؟!


روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`

ادامه مطلب ...

نشانه عشق


صدای قــلــــبم نیست ...

صدای پای تو است که شب ها در سینه ام می دوی ....!!

کافیست کمی خسته شوی .....

کافیست کمی بایستی ....!

انگاه قلب من از طبیدن باز خواهد ماند...!

باران صبحگاهی


اشک سحر زداید٬از لوح دل سیاهی

خرم کند چمن را ٬باران صبحگاهی


ادامه مطلب ...