کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

خوابی در هیاهو


آبی بلند را می اندیشم و هیاهوی سبز پایین را

ترسان از سایه خویش به نی زار آمده ام
تهی بالا نی ترساند و خنجر برگ ها به روان فرو می رود
دشمنی کو
تا مرا از من بر کند ؟
نفرین به زیست : تپش کور
دچار بودن گشتم و شبیخونی بود نفرین
هستی مرا بر چین ای ندانم چه خدایی موهوم
نیزه من مرمر بس تا را شکافت
و چه سود که این غم را نتواند سینه درید
نفرین به زیست دلهره شیرین
نیزه ام یار بیراهه های خطرر را تن می شکنم
صدای شکست در تهی حادثه می پیچد نی ها به هم می ساید
ترنم سبز می کشافد
نگاه زنی چون خوابی گوارا به چشمانم می نشیند
ترس بی سلاح مرا از پا می فکند
من نیزه دار کهن آتش می شوم
او شمن زیبا شبنم نوازش می افشاند
دستم را می گیرد
و ما دو مردم روزگاران کهن می
گذریم
به نی ها تن می ساییم و به لالایی سبزشان گهواره روان را نوسان می دهیم
آبی بلند خلوت ما را می آراید

تارا

از تارم فرود آمدم کنار برکه رسیدم
ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد رشته عطری گسست آب از سایه
افسوسی پر شد
موجی غم را به لرزش نی ها داد
غم را
از لرزش نی ها چیدم به تارم برآمدم به آیینه رسیدم
غم از دستم در آیینه رها شد : خواب آیینه شکست
از تارم فرود آمدم میان برکه و آیینه گویا گریستم

بیراهه ای در آفتاب

ای کرانه ما خنده گلی در خواب دست پارو زن ما را بسته
است
در پی صبحی بی خورشیدیم با هجوم گل ها چه کنیم ؟
جویای شبانه نابیم با شبیخون روزن ها چه کنیم
آن سوی باغ دست ما به میوه بالا نرسید
وزیدیم و دریچه به آیینه گشود
به درون شدیم و شبستان ما را نشناخت
به خاک افتادیم و چهره ما نقش او به زمین نهاد
تاریکی محراب آکنده ماست
سقف از ما لبریز دیوار از ما ایوان از ما
از لبخند تا سردی سنگ خاموشی غم
از کودکی ما تااین نسیم شکوفه باران فریب
برگردیم که میان ما و گلبرگ گرداب شکفتن است
موج برون به صخره ما نمی رسد
ما جدا افتاده ایم و ستارههمدردی از شب هستی سر می زند
ما می رویم و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت؟
ما می گذریم و آیا غمی بر جای ما در سایه ها
خواهد نشست ؟
برویم از سایه نی شاید جایی ساقه آخرین گل برتر را در سبد ما افکند