شب را دوست دارم !
چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی
تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم.
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
پرستو ها خوابند و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
به یاری دیگر
اما برای من
نه بهاری
و نه یاری دیگر
خدایا چه کردم؟؟
چه با مهربانم کردم؟
هیچ وقت مرا نبخـــــــــــش ...حتی اگر او مرا ببخشد...
قلبم مثل یک تکه یخ است
نه ..... مثل آتش
آه ه ه....
ادامه مطلب ...
کاش بودی تا اشک هایم از شوق دیدارت سرازیر می شد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
یک شکلات شروع شد
من یک شکلات گذاشتم تو دستش اونم یک شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
دید که منو میشناسه
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
آیـینـه پرسـیــد که چـرا دیــر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر مـن است تنـها دقـایقی چند تأخیـر کـرده استراست گفـت آیـیـنـه کـه منتظـــر نباش او بـــرای همیـــشه دیـــر کـرده است
از طرف سارا
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
خیلی سخته که دلی روبا نگات دزدیده باشی
وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی ازخودت می پرسی یعنی،میشه اون بره زمانی؟
به دوتا چشم توجه کردی ؟
باهم نگاه میکنن می چرخن
اشک میریزن-می خوابن ....
با اینکه حتی همدیگرو نمیبینن
این یعنی اخر رفاقت
عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک
عشق گاهی رویش برگ است در تن پوش خاک
....
حست میکنم نه آن دور نه در آسمان نه در کعبه بلکه در دستانم....
حس میکنمت عزیزدل ...
در دلم در قلبم در زبانم درچشمانم ...
تو اینجایی ،همیشه بودی من نبودم وشرمسارم از نبودنم تو همیشه حاضربوده ای ومن غایب...
تو همیشه دلنگرانم بوده ای این من بوده ام که تورا ندیده ام ...
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است
. بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است
ادامه مطلب ...
بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...
منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم
و هر لحظه بی آنکه تو بدانی
برایت آرزوی بهترین ها را کردم...
بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..
.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...
ادامه مطلب ...
دیگر طعم تلخ زندگی را نخواهم چشید...
میان غم بارترین
و شاید زجر آورترین لحظاتم
مرگ
به سراغم می آید
و کابوس زندگی پر دردم را
میان شیرین ترین آرزوهایم
به زنجیر میکشد
ادامه مطلب ...
و باید رفت...
همه چیز به پایان رسید!
آری وقت رفتن است...
وقت سفر کردن و دل کندن...
ادامه مطلب ...سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ،
آن چه را که به پایان رسید
چه زود فراموش شدم...
چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،
ادامه مطلب ...