کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

دوستی که تا نداره !!


یک شکلات شروع شد

     من یک شکلات گذاشتم تو دستش اونم یک شکلات گذاشت تو دستم

من بچه بودم اونم بچه بود

سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد

دید که منو میشناسه



خندیدم

گفت دوستیم؟

گفتم دوست دوست

گفت تا کجا؟

گفتم دوستی که تا نداره

گفت تا مرگ

خندیدمو گفتم من که گفتم تا نداره

گفت باشه تا پس از مرگ

گفتم: نه نه نه نه تا نداره
گفت: قبول تا اونجا که همه دوباره زنده میشن یعنی زندگی پس
از مرگ باز هم با هم دوستیم؟

تا بهشت تا جهنم

تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم

خندیدمو گفتم تو براش تا هر جا که دلت می خواد یک تا بزار
اصلا یک تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا
اما من اصلا براش تا نمیزارم

نگام کرد نگاش کردم باور نمیکرد
 
می دونستم اون می خواست حتما دوستیمون یک تا داشته باشه
 
دوستی بدون تا رو نمیفهمید !!

گفت بیا برا دوستیمون یک نشونه بذاریم
گفتم باشه تو بذار

گفت شکلات باشه؟

گفتم باشه

هر بار یک شکلات میذاشت تو دستم منم یک شکلات میذاشتم تو دستش

باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی که دوستیم دوست دوست

من تندی شکلاتامو باز میکردم میذاشتم تو دهنم تندو تند می مکیدم

میگفت شکمو

تو دوست شکموی منی وشکلاتشو میگذاشت توی یک صندوقچه
 کوچولوی قشنگ

میگفتم بخورش

میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه برا همیشه بمونه
 

صندوقچش پر از شکلات شده بود

 

هیچکدومشو نمی خورد


من همشو خورده بودم


گفتم اگه یک روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرمها اون وقت چی کار میکنی؟


میگفت مواظبشون هستم

میگفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم و من شکلاتمو میذااشتم تو دهنمو می گفتم

 نه نه نه نه تا نه دوستی که تا نداره !!

یک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال


بیست سالش شده


اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم


من همه شکلاتامو خوردم

اون همه رو نگه داشته


اون اومده امشب تا خداحافظی کنه


می خواد بره اون دور دورا


میگه میرم اما زود برمیگردم


من که میدونم اون بر نمیگرده

یادش رفت به من شکلات بده

من که یادم نرفته شکلاتشو دادم

تندی بازش کرد گذاشت تو دهنش


یکی دیگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بیا این هم آخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت


یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاش


هر دوتا رو خورد


خندیدم


میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره


مثل همیشه


خوب شد همه رو خوردم


اما اون هیچ کدوم رو نخورده


حالا با یک صندوقچه پر از شکلاتهای نخورده چی کار میکنه؟

نظرات 4 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 http://www.aparat-clip.mihanblog.com

با سلام و خسته نباشید ...
من یه گشت و گذاری تو وبلاگ شما زدم بسیار عالی و جالب بود
اما باز هم جای پیشرفت و گسترش دارد !
به هر حال می خوام شما رو دعوت به بازدید از وب سایت خودم بکنم ، یه سر بیایید پیش من ، شک ندارم براتون جالب خواهد بود ، اگه هم دوست داشتید و قابل دونستید لینک کنید تا بازدیدکنندگان وبلاگ شما هم استفاده کنند ...
منتظر حضور شما هستم ... کلبه درویشی و کوچک ما رو منور می کنید و البته میزبان را خوشحال این هم کارت دعوت رسمی

ممنون
امیدوارم شماهم وبلاگ منو لینک کنید

رامین دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 http://safarkarde.blogsky.com

خیلی وقتا با شیرینی شروع میشه...
سلام

یلدا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:12

عالی بود . موفق باشی

ممنون

اگه امکانش هست برید به قسمت برگه ها داخل صفحه نیایش و شعر فراموش شده را بخونید

بازم تشکر

eli سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:17

سلام.واقعا عالی بود.موفق باشید

ممنون
نظر لطفتونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد