کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

نترس


نترس جانم...!!!!
ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست
تو.....
دروغت را بگو.....!!!

هیچکس همراه نیست

همراه اولم اعتباریست
باید شارژش کرد تا همراهت باشد
دروغ میگویند: هیچکس تنها نیست!

درد و دل


آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد !

چه رنجی میکشد او
وقتی هوا ابریست . . .

درد و دل


آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد !

چه رنجی میکشد او
وقتی هوا ابریست . . .

مراقب باش


مراقب بــاش
به چه کسـی اعتــماد می کنی
شیـــــــطان هـم یه زمــانـی فرشتـــــه بــود

کمی یادم باش...


پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم .......
با تو رازی دارم
اندکی پیش ترآی
آدم آرام و نجیب آمد پیش
زیر چشمی به خدا می نگریست
... محو لبخند غم آلود خدا..... ! دلش انگار گریست
قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید و چنین گفت خدا:
یاد من باش … که بس تنهایم
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید
به خدا گفت:

من به اندازه ی گلهای بهشت …..نه.....
به اندازه عرش ..نه ….نه
من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من .....دوستدارت هستم
آدم کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت
راهی ظلمت پر شور زمین
زیر لبهای خدا باز شنید ،
نازنینم آدم .... ! نه به اندازه ی تنهایی من
نه به اندازه ی عرش… نه به اندازه ی گلهای بهشت
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !! نازنینم آدم….نبری از یادم

سوال


نوشته هایم را می خوانی و می گویی چه زیبا ..
راستی که دردهای آدم ها زیبایی دارد!!!!!!!!!!؟

نرو

ای مسافر درآغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم و مرا

ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در

چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم و
...
سستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را می خواهم

بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

و بگذار دوباره در آغوشت

به خواب روم

نرو...

پیچک


سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها
که چرا این چنین سخت به خود می پیچد
شاید از راز درونش بشود کشفی کرد
شاید او هم به کسی دل بسته است

قاصدکها همه لالند


دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ، تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ، وقـتـی… قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد...

کجایی!


پینوکیو کجایی ؟ یادت بخیر … اینجا هر روز “دماغ ها” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !

کاش


ز سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام، هرچند بی مهری کنی می ایستم
...
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آیینه حیرت صد برابر می شود
بی سبب در خود شکستم تا ببینم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

لحظه مرگ

به وقت مرگ بیا لحظه ای کنارم باش

  کنار این دل تنها وداغدارم باش  

  بیا واین دم آخر کنار من بنشین

   قرار این دل حیران وبی قرارم باش

       چو رخت بستم از این غم سرای در دآلود      

   به خنده هم که شده بر سر مزارم باش

   چه سالها که نشستم در انتظار وصال

   بیا به خانه وپایان انتظارم باش


   به بوستان خیالم چو گل بپروردم

   اگر گلم نشدی لااقل چو خارم باش

   هزار لاله بروید زداغ سینه ی من

   بیا وباغبان باغ ولاله زارم باش               


   به سوگواری من آمدی سیاه بپوش    

   بیاو در نظر خلق سوگوارم باش   


تاخیر

آنقدر آمدنت



به تاخیر افتاده است
...


که فقط می دانم



کسی را



روزگاری دوست داشته ام



که حالا شاید



دیگر نشِناسَمش ...
ادامه ...
آنقدر آمدنت



به تاخیر افتاده است



که فقط می دانم



کسی را



روزگاری دوست داشته ام



که حالا شاید



دیگر نشِناسَمش ...

هیس

میگم هیس هیچی نگو .



دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم
...


میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری



میگه این یکیو نمیتونم نگم



میگم باشه بابا بگو !



من و دلم با هم میگیم



" دلم برات تنگ شده بود "
ادامه ...
میگم هیس هیچی نگو .



دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم



میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری



میگه این یکیو نمیتونم نگم



میگم باشه بابا بگو !



من و دلم با هم میگیم

روزها

روزها یکی پس از دیگری به پایان




... می رسند...



و در پی روزها



عمر من...



خسته نباشی سرنوشت....!



می بینی؟!



دست در دستان تو



تمام راه را بیراهه رفتم



شنیدم کسی میگفت:



چشمانت را ببند!



اعتماد کن...



به قیمت تمام روزهای رفته



چشم هایــم را بستم...



اعتماد کردم...!



بهای سنگینی داشت اعتماد !



روزی...



چشمانم را باز کردم؛



چیزی به نام " عشـــــق "



در راهِ همپا شدنِ با تو



به تاراج رفته بود!
ادامه ...
روزها یکی پس از دیگری به پایان    




می رسند...



و در پی روزها



عمر من...



خسته نباشی سرنوشت....!



می بینی؟!



دست در دستان تو



تمام راه را بیراهه رفتم



شنیدم کسی میگفت:



چشمانت را ببند!



اعتماد کن...



به قیمت تمام روزهای رفته



چشم هایــم را بستم...



اعتماد کردم...!



بهای سنگینی داشت اعتماد !



روزی...



چشمانم را باز کردم؛



چیزی به نام

دروغ


بغض نیمه کاره

تکرار دروغ هایت

گلویم را می فشارد
...
چشم هایم را می بندم

از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم

آنگاه که از خودم می پرسم:

«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ»

رها

بر لب شن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریا ...



رها می شوم در آغوش تو ..
...


صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، در گوشم می پیچد



و من مست می شوم با قطره ای از دریایی که در آغوشت داری ...
ادامه ...

اعتراف


اعتراف میکنم



این همه واژه را بیهوده هدر می دهم !
...


باور کن .!.!.!



یک نگاه من ...



جایگزین تمام این واژه هاست ....
ادامه ...
اعتراف میکنم



این همه واژه را بیهوده هدر می دهم !



باور کن .!.!.!



یک نگاه من ...



جایگزین  تمام این واژه هاست ....

مرا در اغوش نگیر


به چشم هایت بگو ...



آنقدر برای دلم ..... رجز نخوانند ...
...


من اهل جنگ نیستم ...



شـــاعـــرم !



خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم ...



شعری می نویسم ، آنوقت



اگر توانستی ...



مرا در آغوش نگیر ...
ادامه ...
به چشم هایت بگو ...



آنقدر برای دلم  ..... رجز نخوانند ...



من اهل جنگ نیستم ...



شـــاعـــرم !



خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم  ...



شعری می نویسم  ، آنوقت



اگر توانستی ...



مرا در آغوش نگیر ...

خرید عشق


برای خرید "عشق" هر که هر چه داشت آورد.
دیوانه هیچ نداشت،"گریست".
گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید
اما هیچ کس ندانست بهای عشق اشک است...

حرمت


به حرمت تمام عاشقانه ها



بمان و عاشقی کن
...


شاید حال دلم خوب شود



کسی چه می داند !!!
ادامه ...
به حرمت تمام عاشقانه ها



بمان و عاشقی کن



شاید حال دلم خوب شود



کسی چه می داند !!!

شاید


دفترم را ورق میزنم

صفحه ای خالیست

جا مانده ای شاید ...!

روزگار


روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد . عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود. انسان چیست ؟ شنبه: به دنیا می آید. یکشنبه: راه می رود. دوشنبه: عاشق می شود. سه شنبه: شکست می خورد. چهارشنبه: ازدواج می کند. پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد. جمعه: می میرد
روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد . عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود. انسان چیست ؟ شنبه: به دنیا می آید. یکشنبه: راه می رود. دوشنبه: عاشق می شود. سه شنبه: شکست می خورد. چهارشنبه: ازدواج می کند. پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد. جمعه: می میرد