کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

تاخیر

آنقدر آمدنت



به تاخیر افتاده است
...


که فقط می دانم



کسی را



روزگاری دوست داشته ام



که حالا شاید



دیگر نشِناسَمش ...
ادامه ...
آنقدر آمدنت



به تاخیر افتاده است



که فقط می دانم



کسی را



روزگاری دوست داشته ام



که حالا شاید



دیگر نشِناسَمش ...

هیس

میگم هیس هیچی نگو .



دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم
...


میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری



میگه این یکیو نمیتونم نگم



میگم باشه بابا بگو !



من و دلم با هم میگیم



" دلم برات تنگ شده بود "
ادامه ...
میگم هیس هیچی نگو .



دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم



میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری



میگه این یکیو نمیتونم نگم



میگم باشه بابا بگو !



من و دلم با هم میگیم

روزها

روزها یکی پس از دیگری به پایان




... می رسند...



و در پی روزها



عمر من...



خسته نباشی سرنوشت....!



می بینی؟!



دست در دستان تو



تمام راه را بیراهه رفتم



شنیدم کسی میگفت:



چشمانت را ببند!



اعتماد کن...



به قیمت تمام روزهای رفته



چشم هایــم را بستم...



اعتماد کردم...!



بهای سنگینی داشت اعتماد !



روزی...



چشمانم را باز کردم؛



چیزی به نام " عشـــــق "



در راهِ همپا شدنِ با تو



به تاراج رفته بود!
ادامه ...
روزها یکی پس از دیگری به پایان    




می رسند...



و در پی روزها



عمر من...



خسته نباشی سرنوشت....!



می بینی؟!



دست در دستان تو



تمام راه را بیراهه رفتم



شنیدم کسی میگفت:



چشمانت را ببند!



اعتماد کن...



به قیمت تمام روزهای رفته



چشم هایــم را بستم...



اعتماد کردم...!



بهای سنگینی داشت اعتماد !



روزی...



چشمانم را باز کردم؛



چیزی به نام

رها

بر لب شن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریا ...



رها می شوم در آغوش تو ..
...


صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، در گوشم می پیچد



و من مست می شوم با قطره ای از دریایی که در آغوشت داری ...
ادامه ...

اعتراف


اعتراف میکنم



این همه واژه را بیهوده هدر می دهم !
...


باور کن .!.!.!



یک نگاه من ...



جایگزین تمام این واژه هاست ....
ادامه ...
اعتراف میکنم



این همه واژه را بیهوده هدر می دهم !



باور کن .!.!.!



یک نگاه من ...



جایگزین  تمام این واژه هاست ....

مرا در اغوش نگیر


به چشم هایت بگو ...



آنقدر برای دلم ..... رجز نخوانند ...
...


من اهل جنگ نیستم ...



شـــاعـــرم !



خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم ...



شعری می نویسم ، آنوقت



اگر توانستی ...



مرا در آغوش نگیر ...
ادامه ...
به چشم هایت بگو ...



آنقدر برای دلم  ..... رجز نخوانند ...



من اهل جنگ نیستم ...



شـــاعـــرم !



خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم  ...



شعری می نویسم  ، آنوقت



اگر توانستی ...



مرا در آغوش نگیر ...

خرید عشق


برای خرید "عشق" هر که هر چه داشت آورد.
دیوانه هیچ نداشت،"گریست".
گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید
اما هیچ کس ندانست بهای عشق اشک است...

حرمت


به حرمت تمام عاشقانه ها



بمان و عاشقی کن
...


شاید حال دلم خوب شود



کسی چه می داند !!!
ادامه ...
به حرمت تمام عاشقانه ها



بمان و عاشقی کن



شاید حال دلم خوب شود



کسی چه می داند !!!

شاید


دفترم را ورق میزنم

صفحه ای خالیست

جا مانده ای شاید ...!

زندان


در اینجا چار زندان است و به هر زندان دو چندان نقب به هر نقب چندین حجره

در هر حجره چندین مرد در زنجیر

از این زنجیریان یک تن زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ای کشته است

از این مردان یکی در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود ردا به خون نان فروش سخت دندان

گرد اغشته است

از اینان چند کس در خلوت یک روز باران ریز بر راه ربا خواری نشسته اند

کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بامی جسته اند

کسانی نیمه شب در گورهای تازه دندان طلای مردگان را می شکسته اند ...

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشته ام

من اما راه بر مرد ربا خواری نبسته ام

من اما در نیمه های شب زبامی بر سر بامی نجسته ام

در اینجا  چار زندان است و به هر زندان دو چندان نقب به هر نقب چندین حجره

در هر حجره چندین مرد در زنجیر

در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند

در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت از جگر میکشد فریاد

من اما در زنان چیزی نمی یابم

گر ان همزاد را روزی نیابم

ناگهان خاموش     

من اما در دل کهسار رویاهای خود جز انعکاس سرد اهنگ صبور این علفهای بیابانی که میرویند

و می پوسند  و میخشکند و می ریزند با چیزی ندارم گوش

مرا اگر خود نبود این بند  شاید با مرادی همچو یادی دور و لغزان

می گذشتم از تراز خاک پست ...

جرم این است

جرم این است

دلم برای کسی تنگ است


 

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…


دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …


دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…


دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …


دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…


دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…


دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …


دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …


دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…


دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…


دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…


دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…


دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…


دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…


دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…


دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…


دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…


دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…


دلم برای کسی تنگ است

رهگذر بی وفا...........

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
 پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
 خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
 به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
 خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
 بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را
 اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت
 روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
 بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
 ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
 خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
 ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی…

ما همیشه با همیم........


کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
 در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم
 تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت
 حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است
 لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است
 ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد
 بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند
 کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار
 هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد
 می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند
 تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماند
 بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را
 کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
 کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار…
 من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!

عاشق خوش خیال.........


امروز آمده و هنوز به یاد دیروزم، بی تاب و بی قرارم، هنوز دارم به عشقت میسوزم
 دیروز رفته و دلم کجای کار است ، نمیدانم دلت هنوز به یاد دل من است
 میسوزم و میسازم و گله ای ندارم از این لحظه ها ، این تقدیر من است با همین حال و روزم هدر رفت تمام سالها
 میدانم فردا می آید و من مثل امروزم ،مثل امروز که در حسرت دیروز نشسته بودم ، مثل دیروز که عاشقت شده بودم ، عاشق شده بودم و از این روزها بی خبر بودم ، نمیدانستم تو میروی ، چقدر من خوش خیال بودم ....

از طرف ایلیا

جایگاه تو .........

 
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
 اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
 تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
 اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !
 اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ، این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین
 درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی
 نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!
 میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،
 شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود
 ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم
 ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!
 شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ، اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است!
 همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ، میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی
 گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن !
 اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی !

دوستت دارم بی وفا ...

یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو … دوستت دارم!
 تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است!
 این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
 این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
 این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ، این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو دروغ بود!
 تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر حرفم هستم ، دوستت دارم!
 خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
 کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی قرار ، چشم انتظار ، در انتظار بهار
 کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی…
 بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته باش ، میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت دارم
 نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت، نمیخندم و نمیگریم ، از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که می ماند ، دوستت دارم!
 دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم نیست ، مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت دارم
 میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ، اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن ،دوستت دارم … حالا هر جا که میخواهی برو .....

حرف ایلیا

و من همیشه فقط یک دقیقه دیر می رسم...


مقابل دریا که می رسم

فقط برای چشمهایت دعا می کنم

اما تو هرگز مستجاب نمی شوی

...ببار


ادامه مطلب ...

بهم کمک نمیکنه


نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه

هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه

نشوندمت رو معنی عمیق نام واژه ها

پیچیدنت به هرم استعاره ها


ادامه مطلب ...

عشق شیرینش مرا فرهاد کرد


عشق شیرینش مرا فرهاد کرد
 او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد
 او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او
 قلب ویران مرا آباد کرد
 نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود
 
ادامه مطلب ...

دلم پرواز می خواهد


و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ...
اما خسته... 
دلم پرواز می خواهد... 
دیگر کوله ام خالیست ... 
دیگر صدای باران هم درمان نیست... ... 
باید بروم ... 

ادامه مطلب ...

چه کسی ترا بخاطر خودت دوست دارد...؟

 

 

چه کسی ترا بخاطر خودت دوست دارد...؟

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه بهخاطرجذابیتهای ظاهریت

who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

ادامه مطلب ...

یقین دارم که می آیی


یقین دارم که می آیی  
تو می آیی...........
 یقین دارم که می آیی زمانی که مرا در بستر سردی میان خاک بگذارند
 تو می آیی یقین دارم که می آیی پشیمان هم....
 دو دستت التماس آمیز می آید به سوی من ولی پر می شود از هیچ... دستی دست گرمت را نمی گیرد
 صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه به فریادی مرا با نام می خواند
 ومی گوید که اینک من...!
 سرم بشکن...
 
ادامه مطلب ...

من از راه رفتن های بی تو خسته ام



من از راه رفتن های بی تو خسته ام

از این همه تنهایی و بی کسی خسته ترم

من از طلوع خورشیدهای بی تو بیزارم

از شب های بی کسی بیزارتر

پس کی تمام میشود این بی کسی های دلم

                                       یا تو به من برسی با من به مرگ برسم

دوست داشتن


شب را دوست دارم !

چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی

تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را  نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم.


ادامه مطلب ...

خدایا هیچ وقت مرا نبخـــــــــــش .....

 

 


خدایا چه کردم؟؟

                       چه با مهربانم کردم؟

                                                هیچ وقت مرا نبخـــــــــــش ...حتی اگر او مرا ببخشد...

قلبم مثل یک تکه یخ است

                                  نه ..... مثل آتش

  آه ه ه....

ادامه مطلب ...