فردا روز دیگری است
که بی تو
بر عمر تلف شده افزوده می شود
همین روزها
روز رفتن از راه می رسد
و من طوری از خیال تو گم می شوم
که انگار هرگز نبوده ام …
روزی هزار بار باید برای دوستانم توضیح بدهم ،
که در دنیای بیرون از شعرهایم ،
پای هیچ عشقی وسط نیست...
باور که نمی کنند ،
جانش را قسم می خورم...!!
کـــســـی که ســلــول انــفـــرادی را ســاخــت
مـــی دانــســـتـــــــــ
ســـخــت تــــریــن کـــار انـــســـان
تحـــمـــل خــویــشتــن استــــ . . .
چه سخت است ، تشییع عشق
بر روی شانه های فراموشی و
دل سپردن به قبرستان جدایی وقتی میدانی
پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات
فاتحه ای بخواند !
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟!
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟....
دلم سفر می خواهد سفری تا به شهر دور
شاید انجا صدایم از خفقان بیرون شود
شاید انجا کسی بشنود
اینجا انگار همه کرند یا نقش کور کر بازی می کنند
دلم سفر می خواهد
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم
تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم
با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من!
فکر میکردم که من عاشق نِمی... امّا شدم!
مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها
سوختم، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم
گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی
باز رفتی، باز ماندم، باز من تنها شدم!
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت...
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد ..
این روزها من خدای سکوت شده ام.
خفقان گرفته ام تا ارامش اهالی دنیا
خط خطی نشود.....
اینجا زمین است
رسم ادمهایش عجیب است
اینجا گم که میشوی
بجای اینکه دنبالت بگردند
فراموشت میکنند...
این چه رسمی ست ؟
چه کس گفته چنین : با گره سال خود آغاز کنیم ؟
از هزاران گره مانده به راه
تو بیا تا گره ای باز کنیم !
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به منه خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشترازاین که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
اگر او را که خواستی یک عمر
کسی ناگهان از راه برسد
رها کنی ..بروند
از دست جدا باشد
به او که دوستش داشته..به آن برسد
رها کنی و بروند و هردو برنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گله ای هم نکنی و بغض خویش را بخوری
مبادا هق هق تو به گوش آنان برسد
خدا کند... که نه..نفرین نمیکنم
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند این عشق از سرم برود
خدا کند زود آن زمان برسد...
رو سنگ قبر من بنویسـ خسته بود اهــل زمین نبود نـمازش شــکســته بود
بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود
بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسـته بود
بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود
بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
همین است که خریدار ندارد…
از غریبه آشنا
و مرا در قلبت پیدا کنی!!!
از غریبه آشنا
پاییز است
نمیدانم چراچشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند
گمانم چیزی در چشمانم فرو رفته باشد
شاید خاطره ای از توست
شایدم هم یک حساسیت فصلیست
آری
من به فصل فصله این دنیای بدون تو حساسم ..