-
یه بار دیگه میشه
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 10:35
گاهی قبل از رفتن قبل از به زبان آوردنِ خداحافظ چشمانت را ببند به لحظه هایتان به خنده هایتان به دعوا و بچه بازی هایتان به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان به حسادت هایِ عاشقانه تان به لحظه هایتان... فکر کن ! اگر لبخندی رویِ لبهایت آمد اگر دلت برایش بی تابی کرد اگر فکرِ دستهایش مجنونت کرد یک قدم به عقب بردار نگاهش کن !...
-
کار دست
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 10:33
دلم کار دست است خودم بافتمش تارش از سکوت پودش از تنهایی همین است که خریدار ندارد… از غریبه آشنا
-
مرا پیدا کن
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 10:32
تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ... اما... بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد... بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی... و مرا در قلبت پیدا کنی!!! از غریبه...
-
انتظار
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 16:49
بلیط ماندن است مانده روی دستهای من در این همه مسـافر حـرم نبود جای مـن؟ رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر سفـارش مریـض حضــرت امــام را ببر «سلام نسخه» را ببر ببین دوا نمیدهد؟ از او بپـرس این مریـض را شـفا نمیدهد؟ چقدر تا تو با قطارها سفر کند دلش؟ چقــدر بگذرنـد زائــرانـت از مقـابلـش؟ چقــدر بادهــای دوریـــت...
-
فصل بی تو
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 09:53
پاییز است نمیدانم چراچشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند گمانم چیزی در چشمانم فرو رفته باشد شاید خاطره ای از توست شایدم هم یک حساسیت فصلیست آری من به فصل فصله این دنیای بدون تو حساسم ..
-
نترس
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 09:52
نترس جانم...!!!! ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست تو..... دروغت را بگو.....!!!
-
هیچکس همراه نیست
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 14:35
همراه اولم اعتباریست باید شارژش کرد تا همراهت باشد دروغ میگویند: هیچکس تنها نیست!
-
درد و دل
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 17:21
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد ! چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابریست . . .
-
درد و دل
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 17:14
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد ! چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابریست . . .
-
مراقب باش
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 16:45
مراقب بــاش به چه کسـی اعتــماد می کنی شیـــــــطان هـم یه زمــانـی فرشتـــــه بــود
-
کمی یادم باش...
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 16:44
پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم ....... با تو رازی دارم اندکی پیش ترآی آدم آرام و نجیب آمد پیش زیر چشمی به خدا می نگریست ... محو لبخند غم آلود خدا..... ! دلش انگار گریست قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید و چنین گفت خدا: یاد من باش … که بس تنهایم بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید به خدا گفت: من به اندازه ی...
-
سوال
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 14:43
نوشته هایم را می خوانی و می گویی چه زیبا .. راستی که دردهای آدم ها زیبایی دارد!!!!!!!!!!؟
-
نرو
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:45
ای مسافر درآغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم و ... سستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم نرو...
-
پیچک
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 09:27
سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها که چرا این چنین سخت به خود می پیچد شاید از راز درونش بشود کشفی کرد شاید او هم به کسی دل بسته است
-
قاصدکها همه لالند
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 09:27
دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ، تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ، وقـتـی… قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد...
-
کجایی!
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 09:24
پینوکیو کجایی ؟ یادت بخیر … اینجا هر روز “دماغ ها” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !
-
کاش
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 09:23
ز سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست صخره ام، هرچند بی مهری کنی می ایستم ... تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم چون شکست آیینه حیرت صد برابر می شود بی سبب در خود شکستم تا ببینم کیستم زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست...
-
لحظه مرگ
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1392 09:16
به وقت مرگ بیا لحظه ای کنارم باش کنار این دل تنها وداغدارم باش بیا واین دم آخر کنار من بنشین قرار این دل حیران وبی قرارم باش چو رخت بستم از این غم سرای در دآلود به خنده هم که شده بر سر مزارم باش چه سالها که نشستم در انتظار وصال بیا به خانه وپایان انتظارم باش به بوستان خیالم چو گل بپروردم اگر گلم نشدی لااقل چو خارم باش...
-
تاخیر
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 12:10
آنقدر آمدنت به تاخیر افتاده است ... که فقط می دانم کسی را روزگاری دوست داشته ام که حالا شاید دیگر نشِناسَمش ... ادامه ...
-
هیس
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 12:04
میگم هیس هیچی نگو . دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم ... میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری میگه این یکیو نمیتونم نگم میگم باشه بابا بگو ! من و دلم با هم میگیم " دلم برات تنگ شده بود " ادامه ...
-
روزها
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 12:04
روزها یکی پس از دیگری به پایان ... می رسند... و در پی روزها عمر من... خسته نباشی سرنوشت....! می بینی؟! دست در دستان تو تمام راه را بیراهه رفتم شنیدم کسی میگفت: چشمانت را ببند! اعتماد کن... به قیمت تمام روزهای رفته چشم هایــم را بستم... اعتماد کردم...! بهای سنگینی داشت اعتماد ! روزی... چشمانم را باز کردم؛ چیزی به نام...
-
دروغ
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 12:00
بغض نیمه کاره تکرار دروغ هایت گلویم را می فشارد ... چشم هایم را می بندم از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم آنگاه که از خودم می پرسم: «هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ»
-
رها
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 12:00
بر لب شن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریا ... رها می شوم در آغوش تو .. ... صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، در گوشم می پیچد و من مست می شوم با قطره ای از دریایی که در آغوشت داری ... ادامه ...
-
اعتراف
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:57
اعتراف میکنم این همه واژه را بیهوده هدر می دهم ! ... باور کن .!.!.! یک نگاه من ... جایگزین تمام این واژه هاست .... ادامه ...
-
مرا در اغوش نگیر
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:56
به چشم هایت بگو ... آنقدر برای دلم ..... رجز نخوانند ... ... من اهل جنگ نیستم ... شـــاعـــرم ! خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم ... شعری می نویسم ، آنوقت اگر توانستی ... مرا در آغوش نگیر ... ادامه ...
-
خرید عشق
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:55
برای خرید "عشق" هر که هر چه داشت آورد. دیوانه هیچ نداشت،"گریست". گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید اما هیچ کس ندانست بهای عشق اشک است...
-
حرمت
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:53
به حرمت تمام عاشقانه ها بمان و عاشقی کن ... شاید حال دلم خوب شود کسی چه می داند !!! ادامه ...
-
شاید
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:52
دفترم را ورق میزنم صفحه ای خالیست جا مانده ای شاید ...!
-
تنها برگشتن
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 11:50
-
روزگار
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 09:16
روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلکه...