کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

دل منم دیوونه شد. . .


واسه من از تو چی مونده

عکس و یه ربانه تیره

نمی دونستم که عشقم یه روزی از اینجا میره

دوتا شمع نیمه سوزو

عطر تو هنوز می پیچه

بخدا تموم غمها پیش غصه تو هیچه...

دل تنهای منم سر مزارته هنوز

انگاری تو زنده ای اون میمیره هر شب و روز

بعد پر کشیدنت دل منم دیوونه شد

قصری که ساخته بودم برای تو ویروونه شد. .

دل تنهای منم سر مزارته هنوز

انگاری تو زنده ای اون میمیره هر شب و روز

بعد پر کشیدنت دل منم دیوونه شد

دل منم دیوونه شد. . .

روز مرگم


روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید


همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید


مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ


پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد


شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد


اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت


آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــتت


عشق روزی رهگذر می آید و من نیستم


صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم

قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

 

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

 


ادامه مطلب ...

می دونی با تو


بده دستات و به من تا باورم شه پیشمی

می دونم خوب می دونی تو تار و پود و ریشمی

تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من

چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن


ادامه مطلب ...

بعدش خدانگهدار ...


دل تنگی هات رو بردار به روی قلبم بذار

تکیه بده به شونم تو این مسیر دشوار

اگه منو نمی خوای حرف دلم رو گوش کن

فقط برای یک بار بعدش خدانگهدار

بعدش خدانگهدار ...


ادامه مطلب ...

عشق شیرینش مرا فرهاد کرد


عشق شیرینش مرا فرهاد کرد
 او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد
 او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او
 قلب ویران مرا آباد کرد
 نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود
 
ادامه مطلب ...

خداحافظ گل نازم


خداحافظ گل نازم تموم حس آوازم
 خداحافظ وجود من برورویای یروازم
 خداحافظ گل پونه برو ازقلب ویرونه
 لالایی آی دل تنها کسی دردونمی دونه
 لالایی نم نم بارون بگیر آروم دل داغون
 نذاردستت بازم رو شه نذار اشکات بشه بارون
 حالا که تو نگاه تو منم مهمون ناخونده
 میرم امابدون قلبم تودستهای توجا مونده
 نمی دونی نمی دونی چه تنها سخته دل کندن
 آخه عاشق نبودی تو بدونی نازنین من

از طرف ایلیا

من هم شبی یه خاطره می شوم


من هم شبی به خاطره تبدیل می‌شوم 
خط میخورم زهستی و تعطیل می‌شوم
 من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
 بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم 
من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها
 با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم
قابیل مرگ، نعش مرا میکِشَد به دوش
 کم کم شبیه قصه هابیل می‌شوم
 حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ 
از اشک و آه و خاطره تشکیل می‌شوم
 یک شب شبیه شاپرکی میپرم ز خاک
 در آسمان به آیینه تبدیل می‌شوم

از ایلیا

کجاست مادر


دلم تنگه برای گریه کردن
 کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من

 همون گهواره ای که خاطرم نیست
 همون امنیت حقیقی و راست
 همون جایی که شاهزاده ی قصه
 همیشه دختر فقیرو می خواست

 

ادامه مطلب ...

دلم پرواز می خواهد


و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ...
اما خسته... 
دلم پرواز می خواهد... 
دیگر کوله ام خالیست ... 
دیگر صدای باران هم درمان نیست... ... 
باید بروم ... 

ادامه مطلب ...

عشق یعنی



عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن


ادامه مطلب ...

چراغها را خاموش کنید


چراغها را خاموش کنید

می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم

غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی

نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛


ادامه مطلب ...

من جدا گریه کنم ابر جدا یار جدا


من ندارم تاب درد اشتیاق عالمی مشتاق وصل و من فراق


ابر میبارد و من میشوم از یار جدا


چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا


ابر و باران و من و یار ستاده به وداع


من جدا گریه کنم ابر جدا یار جدا


من که یکبار به وصلت نرسیدم همه عمر


چون توانم که شوم از تو به یکبار جدا



با سنگدلان یار مشو میشکنندت


آه ای دل غمگین که به این روز فکندت ؟


فریاد که از یاد برفت آن همه پندت


ای مرغک سرگشته کدامین هوس آموز


بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت


آه ای دل دیوانه هزار بار نگفتم


با سنگدلان یار مشو میشکنندت



ادامه مطلب ...

تا تو بودی .......


تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نزری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد غریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به ای یک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت می رسید

چه کسی ترا بخاطر خودت دوست دارد...؟

 

 

چه کسی ترا بخاطر خودت دوست دارد...؟

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه بهخاطرجذابیتهای ظاهریت

who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

ادامه مطلب ...

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی


سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی

آه باران من سراپای وجودم آتش است

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی‬


ادامه مطلب ...

ولی افسوس


دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری

ادامه مطلب ...

یقین دارم که می آیی


یقین دارم که می آیی  
تو می آیی...........
 یقین دارم که می آیی زمانی که مرا در بستر سردی میان خاک بگذارند
 تو می آیی یقین دارم که می آیی پشیمان هم....
 دو دستت التماس آمیز می آید به سوی من ولی پر می شود از هیچ... دستی دست گرمت را نمی گیرد
 صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه به فریادی مرا با نام می خواند
 ومی گوید که اینک من...!
 سرم بشکن...
 
ادامه مطلب ...

یک انشای خوشمزه ...!



زن می خوام یا نمی خوام ؟



هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

ادامه مطلب ...

بگو در راه عشق ما چه باشد نقطه پایان


بگو در راه عشق ما چه باشد نقطه پایان

نه وصل ما بود ممکن نه دل کندن بود آسان

 

به امید چه بنشینیم که هر چه پیش رو بینیم

سراب است و میان آن رهی دشوار و بی پایان

 


ادامه مطلب ...

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام


تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد


ادامه مطلب ...

چطور بهتر زندگی کنم !؟

پرسیدم چطور بهتر زندگی کنم؟! 
 
 
 

پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
 

 با کمی مکث جواب داد :
 
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .
 
 
پرسیدم ، آخر .... ،
ادامه مطلب ...

چقدر زود دیر می شود!


حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی
وقت رفتن است

بازهم همان حکایت همیشگی !پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

ای دریغ و حسرت همیشگی ...

ناگهان چقدر زود
دیر می شود
!


در غیاب تو تحقیر می شوم



دیریست در غیاب تو تحقیر می شویم

بازیچه تحجر و تزویر می شویم
آزادی ای شرافت سنگین آدمی
این روزها بدون تو تعزیر می شویم

ادامه مطلب ...