تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل
رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام
سلام .......
مثل همیشه زیبا
جفا مکن که جفا رسم دلربایی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدایی نیست
مدام آتش شوق تو در درونم هست
چنانچه یکدم از آن آتشم رهایی نیست
تنکس......
ای یار،مدد کن که به سامان برسیم
چون مزرعه ی،تشنه به باران برسیم
یا من به یار رسم یا،یار به من
یا هر دو بمیریم وبه پایان برسیم