-
حوصله
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 10:22
حوصــله خوانــدن ندارم حوصــله نوشتـن هم ندارم این همـــه دلتنـــگی دیگر نه با خــواندن کم می شود ، نه نوشـــتن! دلـــم لمـــس آغوشت را می خـــواهد فقــــط همــــین…!!
-
غمگین
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 10:20
غمگــیـטּ و خــستہ اَم ... (!) دلــم یڪــــ هــواے بارانــے مــیخــواهد ./... یڪــــ شـانـہ بــراے گـــریه ڪــردن .../. و یڪـــ گــور پــــدرے ڪہ نثار دُنیا و تـمـام مُــتعلقاتش بُڪــُنمـ ...
-
عاشق
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 10:13
عــاشــق کــه مــیــشــوی مــواظــب خــودت بــاش شــبــهــای بــاقــیــمــانــده عــمــرت بــه ایــن ســادگــی هــا صــبــح نــخــواهــد شــد
-
دیر
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 10:10
یک روز من سکوت خواهم کرد و او آن روز برای اولین بار معنای(دیر شدن) را میفهمد..
-
همه چیز
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 10:07
سرت را روی شانه ام بگذار تا همه بدانند " همه چیز زیر سر من است !
-
بی محلی
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:57
نگران نباش.. یک روز او هم معنای "بی محلی " را می فهمد بگذار اکنون با "هم محلی هایش"خوش باشد!!!!
-
سر به سرم نزار
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:55
دل بــه دلم کـه نـدادی... پا به پـایـم کـه نـیـامـدی.. دسـت در دسـتـم کــه نـگـذاشـتـــی... سر بــه سـرم دیـگـر نـگـذار کـه قـولـش را بــه بـیـابان داده ام ..
-
دیوار
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:53
ﺑﺎز ھﻢ ﻣﺜﻞ ھﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻨﮫﺎ ﻣﯿﺸﻮم دﻳﻮار اﺗﺎق ﭘﻨﺎھﻢ ﻣﯿﺪھﺪ ﺑﻲ ﭘﻨﺎه ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻗﺪر دﻳﻮار را ﻣﯿﺪاﻧﻲ..
-
آنقدر
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:49
آنقدر دلم از رفتنت بد شکست که نمیدانم وقتی بیایی ، کدام تکه اش خوشحال خواهد شد !
-
رفت
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:47
نقـاشــی اش خــــوب نبــود! امـــا… خــوب راهـش را کشیــــد و رفـــــت … !
-
چقدر
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:43
چقدر لباس سیاه به تو مى آید … اگر میدانستم زودتر میمردم …
-
فردا
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:39
فردا روز دیگری است که بی تو بر عمر تلف شده افزوده می شود همین روزها روز رفتن از راه می رسد و من طوری از خیال تو گم می شوم که انگار هرگز نبوده ام …
-
خاصیت دنیا
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:38
خاصیت دنیاست در اوج داشتن و خوشبختی دلــــــهـــــره ی ” از دست دادن ” پر رنگ تر است
-
قسم
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:37
روزی هزار بار باید برای دوستانم توضیح بدهم ، که در دنیای بیرون از شعرهایم ، پای هیچ عشقی وسط نیست... باور که نمی کنند ، جانش را قسم می خورم...!!
-
تعلق
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:36
تعلق که نداشته باشی به جایی … به کسی … به چیزی … تمام شدنت راحت تر از آنی میشود که گمان می بُردی !
-
سلول انفرادی
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:35
کـــســـی که ســلــول انــفـــرادی را ســاخــت مـــی دانــســـتـــــــــ ســـخــت تــــریــن کـــار انـــســـان تحـــمـــل خــویــشتــن استــــ . . .
-
فاتحه
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:28
چه سخت است ، تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی و دل سپردن به قبرستان جدایی وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند !
-
صبر
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:27
صبرم از کاسه دگر لبریز است اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟! آنقدر من خجل از کار خودم اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟....
-
خنده دار
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:24
آدم ها لالت می کنند… بعد هی می پرسند… چرا حرف نمی زنی؟؟! این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست…
-
گریه مرد
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 13:47
راست می گویند! مرد که گریه نمی کند...! گاهی، در میان لحظه های پر از درد، فقط، سکوت می کند، می شکند و می میرد !
-
دلم سفر می خواهد
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 13:03
دلم سفر می خواهد سفری تا به شهر دور شاید انجا صدایم از خفقان بیرون شود شاید انجا کسی بشنود اینجا انگار همه کرند یا نقش کور کر بازی می کنند دلم سفر می خواهد
-
رسوا شدم
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 12:47
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من! فکر میکردم که من عاشق نِمی... امّا شدم! مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها سوختم، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی باز رفتی، باز ماندم، باز من تنها شدم!
-
فکری کن
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 12:46
خدایا این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند فکری کن اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت...
-
بغض
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:37
بغض ها را گاهى باید قورت داد ، عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست … گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد ..
-
این روزها
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:33
این روزها من خدای سکوت شده ام. خفقان گرفته ام تا ارامش اهالی دنیا خط خطی نشود..... اینجا زمین است رسم ادمهایش عجیب است اینجا گم که میشوی بجای اینکه دنبالت بگردند فراموشت میکنند...
-
خنده
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:30
تنها کسی هم که خنده مارا میخواست عکاس بود ... که آن هم پولش را گرفت
-
رسم
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:26
این چه رسمی ست ؟ چه کس گفته چنین : با گره سال خود آغاز کنیم ؟ از هزاران گره مانده به راه تو بیا تا گره ای باز کنیم !
-
خدا کند
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:24
خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به منه خسته بی گمان برسد شکنجه بیشترازاین که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد اگر او را که خواستی یک عمر کسی ناگهان از راه برسد رها کنی ..بروند از دست جدا باشد به او که دوستش داشته..به آن برسد رها کنی و بروند و هردو برنده شوند خبر به دورترین نقطه جهان برسد گله ای...
-
بازیچه
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 14:03
از همان کودکی هم بازیچه دست روزگار بودیم وگرنه.. کدام روباهی پنیر میخورد؟...
-
سنگ قبر
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 13:40
رو سنگ قبر من بنویسـ خسته بود اهــل زمین نبود نـمازش شــکســته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسـته بود بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمر پشت...