آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.
درباره من
مسافرم از دیار نور و افتاب اومدم توی سرزمین تاریکی و شب مسافرم مسیرم روبه نور و خداست کولبارم خالی نه پر از خاطرهاست دو سه خطی شعر دارم برای تنهایی ادمها دیروز بود که رسیدم امروز هستم و فردا حتما خواهم رفت پرنده رفتنیست پرواز را بخاطر بسپار
ادامه...
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است !
من خلاف جهت آب شنا کردن را ، مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد ...
هرچه باداباد!
« سهراب سپهری »
قابِ دلتنگیِ من
قطعه ای از رخِ زیبایِ تو را کم دارد
حیف غیرت دارم ...
خوش ندارم عکاس
نسخه ای از رخِ معشوقه یِ من بردارد