درخت، نقشی در ابدیت ریخت.
انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد.
لبانم ره پرتوی شوکران لبخند می زند.
- این تو بودی که هر وزشی،
هدیه ای ناشناس به دامنت می ریخت؟
- و اینک هر هدیه ابدیتی است.
- این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین
چشمه کشیدی؟
- و اینک چشمه نزدیک، نقش عطش در خود می شکند.
- گفتی نهال از طوفان می هراسد.
- و اینک ببالید، نو رسته ترین نهالان !
که تهاجم بر باد رفت.
- سیاه ترین ماران می رقصند.
- و برهنه شوید، زیباترین پیکرها!
سلام داداش
خوبی انشالله
روززه نمازت قبول
دلم تنگشدهبود برات خیلی وقته ازت خبری نیست
امیدوارم هر جا هستی موفق و شاد باشی
******************************
می خواستم فریادبزنم وتوراصداکنم
می خواستم؛ اما زبانم را بریدند
می خواستم راه بیایم وتوراپیداکنم
می خواستم؛ولی پاهایم راشکستند
می خواستم چشم بگشایم وبه تونگاه کنم؛
میخواستم؛اما چشمانم راازحدقه بیرون آوردند
ولی قلبم؛ قلبم سالم ودست نخورده است
که روی آن
نام زیبای تونوشته شده که همیشه
پایدار وباقی بماند