جمعهء ساکت
جمعهء متروک
جمعهء چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعهء اندیشه های تنبل بیمار
جمعهء خمیازه های موذی کشدار
جمعهء بی انتظار
جمعهء تسلیم
خانهء خالی
خانهء دلگیر
خانهء در بسته بر هجوم جوانی
خانهء تاریکی و تصور خورشید
خانهء تنهائی و تفال و تردید
خانهء پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
سلام.
شعر قشنگی بودش ... می پسندمش
مخصوصا
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
یک نفر دیشب مرا در هم شکست
بعـــــــــد آمد روبروی من نشست
یک نفـــــر داد اعتمـــادم را به باد
کولـــــه بارم را برای کـــوچ بست
یک نفــــــر دیشب خیانتـــــکار شد
قصــــه های تلـــــــخ را تکرار شد
گرچـــــه زنجیریِّ چشمش بوده ام
علــــــــت آزادی ام اینبــــــــار شد
یک نفـــــــر نادیده ام دیشب گرفت
بوســــــه های نابجا از شب گرفت
آنکــــــــــه دائم مهربانی می چشید
جام بی مهـــــــری میان لب گرفت
یک نفر می گفت مَردم، مَردِ مَرد
آتش گلـــــــــبوسه ام را سرد کرد
دست بر آن میوۀ ممـــــــنوعه برد
آنکــه پشتم را چو تاک افتاده کرد
یک نفر دیشب مرا ویرانــــه کرد
با تن خویشــــــــم مرا بیگانه کرد
کفـــــر کرد ایمـــــان احساس مرا
خـــــون پاکـم را کسی پیمانه کرد