کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

بر او ببخشائید

 

بر او ببخشائید

بر او که گاهگاه

پیوند دردناک وجودش را

با آب های راکد

و حفره های خالی از یاد می برد

و ابلهانه می پندارد

که حق زیستن دارد

بر او ببخشائید

بر خشم بی تفاوت یک تصویر

که آرزوی دور دست تحرک

در دیدگان کاغذیش آب می شود

 

بر او ببخشائید

بر او که در سراسر تابوتش

جریان سرخ ماه گذر دارد

و عطرهای منقلب شب

خواب هزار سالهء اندامش را

آشفته می کند

 

بر او ببخشائید

بر او که از درون متلاشیست

اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد

و گیسوان بیهده اش

نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزد

 

ای ساکنان سرزمین سادهء خوشبختی

ای همدمان پنجره های گشوده در باران

بر او ببخشائید

بر او ببخشائید

زیرا که محسور است

زیرا که ریشه های هستی بارآور شما

در خاک های غربت او نقب می زنند

و قلب زودباور او را

با ضربه های موذی حسرت

در کنج سینه اش متورم می سازند.
نظرات 1 + ارسال نظر
ایلیا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

می دانی
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد