کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

غزل

 

«امشب به قصهء دل من گوش می کنی»

«فردا مرا چو قصه فراموش می کنی»

ه.ا.سایه

 

چون سنگها صدای مرا گوش می کنی

سنگی و ناشنیده فراموش می کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را

از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی

دست مرا که ساقهء سبز نوازش است

با برگ های مرده همآغوش می کنی

گمراه تر از روح شرابی و دیده را

در شعله می نشانی و مدهوش می کنی

ای ماهی طلائی مرداب خون من

خوش باد مستیت، که مرا نوش می کنی

تو درهء بنفش غروبی که روز را

بر سینه می فشاری و خاموش می کنی

در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت

او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
نظرات 2 + ارسال نظر
درسا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:06 http://firerose75.blogfa.com/

سلام عزیزم میشه بهم بگی قالب نظرات چجوری عوض میشه؟

ایلیا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

می زند نبض دلم می رود پای تو دور

بغض دارد به تنم می پیچد

جنس دریا شده ام

غرق اشکی که فرو می ریزد

از دو چشمان ترم

کاش لرزش دستان مرا می دیدی

کاش عشق مرا از نفسم می خواندی

لحظه رفتن تو

لحظه مردن احساس من است

عشق هر لحظه مرا می خواند

باید از شهر دلم کوچ کنم

از تو خالی شده ام

می وزد در سر من فکر عبور

می روم

خاک دلم را به شما خواهم داد

شاید از خاک تنم سود به مردم برسد

می روم گِل بشوم

تا که یک روز مرا دست تو همراه شود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد