آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.
درباره من
مسافرم از دیار نور و افتاب اومدم توی سرزمین تاریکی و شب مسافرم مسیرم روبه نور و خداست کولبارم خالی نه پر از خاطرهاست دو سه خطی شعر دارم برای تنهایی ادمها دیروز بود که رسیدم امروز هستم و فردا حتما خواهم رفت پرنده رفتنیست پرواز را بخاطر بسپار
ادامه...
پاییز است نمیدانم چراچشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند گمانم چیزی در چشمانم فرو رفته باشد شاید خاطره ای از توست شایدم هم یک حساسیت فصلیست آری من به فصل فصله این دنیای بدون تو حساسم ..
چه زیبا گفت مترسک :
وقتی هیچوقت نمیتوانم به تو برسم , همین یک پا هم اضافیست !!!
برای شناخت بهتر آدم ها کافیست
فقط یکبار بر خلاف میلشان عمل کنی...