کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

ترس

  

شب تیره و ره دراز و من حیران

فانوس گرفته او به راه من

بر شعله بی شکیب فانوسش

وحشت زده می دود نگاه من

 

بر ما چه گذشت؟ کس چه می داند

در بستر سبزه های تر دامان

گوئی که لبش به گردنم آویخت

الماس هزار بوسه سوزان

 

بر ما چه گذشت؟ کس چه می داند

من او شدم ... او خروش دریاها

من بوته وحشی نیازی گرم

او زمزمه نسیم صحراها

  

من تشنه میان بازوان او

همچون علفی ز شوق روئیدم

تا عطر شکوفه های لرزان را

در جام شب شکفته نوشیدم

 

 باران ستاره ریخت بر مویم

از شاخه تکدرخت خاموشی

در بستر سبزه های تر دامان

من ماندم و شعله های آغوشی

 

می ترسم از این نسیم بی پروا

گر با تنم اینچنین درآویزد

ترسم که ز پیکرم میان جمع

عطر علف فشرده برخیزد!
نظرات 1 + ارسال نظر
ثریا سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:22 http://serina.blogsky.com

سلااام...
ممنون که بهم سر زدی و ممنون از دعوتت...
این بلاگت هم خیلی قشنگه هر وقت آپ میکنی حتما بهم خبر بده تا سر بزنم...
راستی دوباره آپم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد