کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

دیوار

 

 در گذشت پر شتاب لحظه های سرد

چشم های وحشی تو در سکوت خویش

گرد من دیوار می سازد

می گریزم از تو در بیراه های راه

 

 

تا ببینم دشت ها را در غبار ماه

تا بشویم تن به آب چشمه های نور

در مه رنگین صبح گرم تابستان

پر کنم دامان ز سوسن های صحرائی

بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان

 

 

می گریزم از تو تا در دامن صحرا

سخت بفشارم بروی سبزه ها پا را

یا بنوشم شبنم سرد علف ها را

 

 

می گریزم از تو تا در ساحلی متروک

از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی

بنگرم رقص دوار انگیز توفان های دریا را

 

 

در غروبی دور

چون کبوترهای وحشی زیر پر گیرم

دشت ها را، کوه ها را، آسمان ها را

بشنوم از لابلای بوته های خشک

نغمه های شادی مرغان صحرا را

 

 

می گریزم از تو تا دور از تو بگشایم

راه شهر آرزوها را

و درون شهر ...

قفل سنگین طلائی قصر رؤیا را

  

لیک چشمان تو با فریاد خاموشش

راه ها را در نگاهم تار می سازد

همچنان در ظلمت رازش

گرد من دیوار می سازد

 

عاقبت یکروز ...

می گریزم از فسون دیده تردید

می تراوم همچو عطری از گل رنگین رؤیاها

می خزم در موج گیسوی نسیم شب

می روم تا ساحل خورشید

در جهانی خفته در آرامشی جاوید

 

نرم می لغزم درون بستر ابری طلائی رنگ

پنجه های نور می ریزد بروی آسمان شاد

طرح بس آهنگ

  

من از آنجا سر خوش و آزاد

دیده می دوزم به دنیائی که چشم پر فسون تو

راه هایش را به چشمم تار می سازد

دیده می دوزم بدنیائی که چشم پر فسون تو

همچنان در ظلمت رازش

گرد آن دیوار می سازد

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلیا چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

کاش بر بستر یک چشمه ی آب

پای مرموز شکاری بودی

شاخه ی سبز گیاهی بودم

چون تو آنجا گذرت می افتاد

وقت نوشیدن یک جرعه آب

چشم زیبای تو بر ساقه ی من می افتاد

قصد بلعیدن من میکردی

شاید این گونه لبانم به لبانت برسند

کاش چون نی بودم

طعم لبهای تو هم لمس لبانم میشد

تا که من گرم لبان تو شوم

وتوهم ناله من را به دمی گوش کنی

وکنار ناله ام بنشینی

کاش چون جام شرابی بودم

تا که در وقت گوارا شدنش

گرمی بوسه ی لبهای تو از من میشد

تو بدان مست ومن مست از این بوسه ی ناب

کاش تیکه یک آیینه ای من بودم

دلم از نقش تو وچهره ی تو پر میشد

صبح گاهان بخودم میگفتم

که تو یک بار دگر میا یی

sara چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:10

بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد