کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

دل نوشته های یک دوست

سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا

خدایا جز تو آیا مهربانی هست؟

گرچه پیمان خودم را با تو بشکستم

نمی شد باورم ام، چه زیبا باز من را سوی خود خواندی

عزیزا، من گمان کردم که دیگر راه برگشتی برایم نیست

خداوندا مرا البته می بخشی

گمان کردم به جرم غفلت از تو

مرا راندی و در را پشت سر بستی

حبیبا، باورش سخت است

اما تو مرا اینک برای آشتی خواندی؟؟!!

به پاس آشتی با تو، اینک

من خدایا عهد می بندم

از این پس بی شکایت، دوست خواهم داشت

بی توقع، مهر می ورزم

خدایا سینه ام را رحمت پاک گشایش، مرحمت فرما

به لب هایم، تبسم را

به چشمم، نور پاکت را

به قلبم، مهرورزی را

خداوندا، بلندای دعایت را عطایم کن

تو معشوق همه عالم

از این پس، عاشقی را، پیشه ام فرما

خدایا راستش من آدمیزادم

گاه گاهی گر گناهی می کنم طغیان مپندارش

کریما من گناهی بنده ای کردم

و تو بخشایشی جنس خدا

آیا امید بخششم، بی جاست؟

***

خودت گفتی بخوان

می خوانمت، اینک مرا دریاب

به چشمانی که می جوید تو را، نوری عنایت کن

و خالی دو دست کوچکم را

هدیه ای اینک عطا فرما

خودت گفتی، کسی را دست خالی برنگردانید

کنون ای اولین و آخرینم

بارالها، راست می گویم

دگر من با خدایم، آشتی هستم

ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم،

در حضورت مرتکب گشتم

گناهانی که نعمت های پاکت را، مبدل کرد

خداوندا، ببخشا آن گناهانی که باعث شد، دعایم بی اثر گردد

گناهانی که امید مرا از تو، پریشان کرد

خدایا پیش آنان که می گویند، من را تو نمی بخشی

تو رسوایم مکن

من گفته ام من مهربان پروردگار قادری دارم

که، می بخشد مرا

آیا به جز این است؟

خدایا، بین من با آنکه نامت را نمی خواند

فرقی نیست؟

اگر من را به عدلت، در میان آتش اندازی

میان آتش، من باز می گویم

هلا ای مردمان،

من مهربان پروردگار قادری دارم

که او را دوست می دارم

***

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد،نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد ،خطی ننویسم که آزار دهد کسی را،یادم باشد که روز و روزگار خوش است ،وتنها دل ما دل نیست ،یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر وجواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم،یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم،و برای سیاهی ها نور بپاشم،یادم باشد از چشمه، درسِ خروش بگیرم،و از آسمان درسِ پـاک زیستن،یادم باشد سنگ خیلی تنهاست... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند،یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن،به دنیا آمده ام ...نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان....،یادم باشد زندگی را دوست دارم....،یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود،زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم....،یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد....

یادم باشد سنجاقک های سبز قهر کرده ،و از اینجا رفته اند... باید سنجاقک ها را پیدا کنم،یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم،یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس،فقط به دست دل خودش باز می شود...،یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم و یادم باشد زنده ام...

یادمان باشد ...

***

زندگی راه درازیست، حریفش مرگ است

عمر یک قصه و پایان ظریفش مرگ است

زیستن پرسش سختی است که عمری با ماست

پاسخ منطقی و نرم و لطیفش مرگ است

این طرف رهگذری، نام عزیزش انسان

آن طرف همسفری، اسم شریفش مرگ است

داغ یاران سفر کرده چه سنگین داغی است

داغی آن گونه که یک سوز خفیفش مرگ است

زندگی یک غزل نیمه تمام است ای دل

که به هر وزن بگوئیم ، ردیفش مرگ است.

***

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از جنس همین امروزها
روز سبزی در بهاران یا که نه...
روز زردی با غم پاییزها

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در میان های و هوی کوچه ها
چشم خواهم بست بر روی چمن
بی خبر از خنده های غنچه ها

زیر خاکی سرد، نمناک و سیاه
رنگ خواهد باخت سرخ گونه ام
لب فرو بسته ز اندوه نهان
سرد خواهد گشت آه سینه ام

دیگر از لبهای خاموشم کسی
نشنود آهنگ عشق و درد را
در میان کوچه تاریک شب
کس نبیند ناله شبگرد را

بعد من آوای باد و رقص برگ
می شود گم پشت مات شیشه ها
نغمه اندوهبارم می خزد
همنوای باد بین بیشه ها

گاه شاید قطره اشکی زان میان
ریخت از چشمی که باد آن را سترد
یا کسی گوید ز اعماق سکوت
عاشق لبخندها، افسوس... مرد...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدیه شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 http://galleryms.blogsky.com

متن بالا منو یادصدای پرویز پرستویی موقع خوندن این دکلمه میندازه که همیشه باتن صداش وبا احساسی که روی این کارگذاشته قلب ادمو میلرزونه و ادمو به یه حال وهوای دیگه میبره همیشه موقع شنیدنش گریه ام میگیره خیلی قشنگه ممنون

ایلیا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند . . .
نمی خواهم کـــسی شـــال گردن اضافی اش را
دور گـــردن احســـاسم بیاندازد . . . !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد