کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

اندوه


 

 کارون چون گیسوان پریشان دختری

بر شانه های لخت زمین تاب می خورد

خورشید رفته است و نفس های داغ شب

بر سینه های پر تپش آب می خورد

 

دور از نگاه خیره من ساحل جنوب

افتاده مست عشق در آغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون

سر می کشد به بستر عشاق بی گناه

 

نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس

هر دم ز عمق تیره آن ضجه می کشد

مهتاب می دود که ببیند در این میان

مرغک میان پنجه وحشت چه می کشد

 

 بر آب های ساحل شط، سایه های نخل

می لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب

آوای گنگ همهمه قورباغه ها

پیچیده در سکوت پر از راز نیمه شب

  

در جذبه ای که حاصل زیبائی شب است

رؤیای دور دست تو نزدیک می شود

بوی تو موج می زند آنجا، بروی آب

چشم تو می درخشد و تاریک می شود

  

بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق

بشکست و شد بدست تو زندان عشق من

در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار

ای شاخه شکسته ز توفان عشق من

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلیا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:38 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

می شد از هر قصه ات ترانه ساخت

می شد از پرواز تو پروانه ساخت

می توان از لحظه ها سبقت گرفت

می شود آینده را عبرت گرفت

می شود از اشک دل قندیل ساخت

می توان از گریه هم تمثیل ساخت

می شود آیینه را تقسیم کرد

روی هر قسمت تو را ترسیم کرد

می توان با هر نفس هم گام شد

می شود در لحظه ها ادغام شد

می شود اسطوره شد ٫ پرواز کرد

در هوا با آسمان همراز شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد