کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

دیدار تلخ



به زمین می زنی و می شکنی

عاقبت شیشه امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی، آتش جاویدی را

 

دیدمت، وای چه دیداری وای

این چه دیدار دلازاری بود

بی گمان برده ای از یاد آن عهد

که مرا با تو سر و کاری بود

 

 دیدمت، وای چه دیداری وای

نه نگاهی، نه لب پرنوشی

نه شرار نفس پر هوسی

نه فشار بدن و آغوشی

 

این چه عشقی است که در دل دارم

می گریزی ز من و در طلبت

من از این عشق چه حاصل دارم

باز هم کوشش باطل دارم

 

 باز لب های عطش کرده من

لب سوزان ترا می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصه عشق ترا می گوید

 

 بخت اگر از تو جدایم کرده

می گشایم گره از بخت، چه باک

ترسم این عشق سرانجام مرا

بکشد تا به سرپرده خاک

 

 خلوت خالی و خاموش مرا

تو پر از خاطره کردی، ای مرد

شعر من شعله احساس منست

تو مرا شاعره کردی، ای مرد

 

 آتش عشق به چشمت یکدم

جلوه ئی کرد و سرابی گردید

تا مرا واله و بی سامان دید

نقش افتاده بر آبی گردید

 

 در دلم آرزوئی بود که مرد

لب جانبخش ترا بوسیدن

بوسه جان داد بروی لب من

دیدمت، لیک دریغ از دیدن

 

 سینه ای، تا که بر آن سر بنهم

دامنی تا که بر آن ریزم اشک

آه، ای آنکه غم عشقت نیست

می برم بر تو و بر قلبت رشک

 

به زمین می زنی و می شکنی

عاقبت شیشه امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دل، آتش جاویدی را

نظرات 1 + ارسال نظر
زاغ سفید پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 http://zaghesefid.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد