کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

عصیان



 به لب هایم مزن قفل خموشی

که در دل قصه ئی ناگفته دارم

ز پایم باز کن بند گران را

کزین سودا دلی آشفته دارم

 

بیا ای مرد، ای موجود خودخواه

بیا بگشای درهای قفس را

اگر عمری به زندانم کشیدی

رها کن دیگرم این یک نفس را

 

منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست

به سر اندیشه پرواز دارم

سرودم ناله شد در سینه تنگ

به حسرت ها سر آمد روزگارم

 

بلب هایم مزن قفل خموشی

که من باید بگویم راز خود را

به گوش مردم عالم رسانم

طنین آتشین آواز خود را

 

بیا بگشای در تا پر گشایم

بسوی آسمان روشن شعر

اگر بگذاریم پرواز کردن

گلی خواهم شدن در گلشن شعر

 

لبم با بوسه شیرینش از تو

تنم با بوی عطر آگینش از تو

نگاهم با شررهای نهانش

دلم با ناله خونینش از تو

 

ولی ای مرد، ای موجود خودخواه

مگو ننگ است این شعر تو ننگ است

بر آن شوریده حالان هیچ دانی

فضای این قفس تنگ است، تنگ است

 

مگو شعر تو سر تا پا گنه بود

از این ننگ و گنه پیمانه ای ده

بهشت و حور و آب کوثر از تو

مرا در قعر دوزخ خانه ای ده

 

کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی

مرا مستی و سکر زندگانیست

چه غم گر در بهشتی ره ندارم

که در قلبم بهشتی جاودانی است

 

شبانگاهان که مه می رقصد آرام

میان آسمان گنگ و خاموش

تو در خوابی و من مست هوس ها

تن مهتاب را گیرم در آغوش

 

نسیم از من هزاران بوسه بگرفت

هزاران بوسه بخشیدم به خورشید

در آن زندان که زندانبان تو بودی

شبی بنیادم از یک بوسه لرزید

 

بدور افکن حدیث نام، ای مرد

که ننگم لذتی مستانه داده

مرا می بخشد آن پروردگاری

که شاعر را، دلی دیوانه داده

 

 بیا بگشای در، تا پرگشایم

بسوی آسمان روشن شعر

اگر بگذاریم پرواز کردن

گلی خواهم شدن در گلشن شعر

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلیا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

دلا خون شو زتنهایی


وزین دوران بی یاری

دلا خون شو از این خواری

جنون و عشق و بی تابی

دلا خون شو زدل بستن

که بس کاری عبث باشد

تهی از کینه شو کین دل

نه جای خار و خس باشد

دلا خون شو ، دلا خون شو

که دل باید به دریا زد

چنان مجنون لیلا شو

که غم بر جان شیدا زد

غمی اندر دلم دارم

که بر جانم بلا باشد

مرادم مرهم دردئ

که بهر مبتلا باشد
********************************
ممنون زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد