کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

فریادهای بی صدا


گریه ام گاه به خنده ، گاه به اشک ، گاه به ناله های رشک ، گاه به آواز شقایق بند است
خنده ام را با همه ی هق هق ناله های شب سر می کشم
آوازم را جز برای بودن و بودنم را جز برای سرودن در طلب حرف رها نمی کنم
حرفهایم بند است
پاهایم مثل یک عقربه ی ساعت کوکی بند است
ناله هایم حرف مبهم لبهای شماست
آوازم نور و سخنم نرم تر از شاخه گلیست که برای بودن در طلب خار است
من برای گفتن ، هدفی می خواهم
من از پنجره ی باز بزرگ بندر ، سایه ای می خواهم
من اگر با همه ی تنهایی در طلب ساعتم
فکر ِ فَندِ پایِ ساعت کوکی  ِخانه ی دوستم که در آن حرف به اسیری می رود
از همه مینالم ، تا که آوازم
جز به گوش مردی یا به گوش شهری
که در آن پنجره ها جای همه مینالند ، نرسد
از تمام دنیا ، لحظه ای می خواهم
از تمام رویا ، من دلی می خواهم
که به آن آوازها ،
که به آن فریادها ،
تهمت زشت بلندی نزند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد