باز کن نغمه ی جانسوز از آن ساز امشب
تا کنی عقده ی اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه ی من می نالد
بلبل ساز تو را دیده هم آواز امشب
زیر هر پرده ی ساز تو هزاران راز است
بیم آن است که از پرده فتد راز امشب !
گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان
پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب
گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب
گرد شوق چمن وصل تو ای مایه ی ناز
بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب
به یاد ......