کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

کلبه عشاق

آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن،خوب گرفتار میکنن،آدما رسمشونه شاخه به شاخه میپرن،دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن.

نغمه جان سوز

باز کن نغمه ی جانسوز از آن ساز امشب

تا کنی عقده ی اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید 

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

 

مرغ دل در قفس سینه ی من می نالد 

بلبل ساز تو را دیده هم آواز امشب

زیر هر پرده ی ساز تو هزاران راز است 

بیم آن است که از پرده فتد راز امشب !

گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان 

پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب

گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز 

می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب

گرد شوق چمن وصل تو ای مایه ی ناز

بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب


به یاد ......

طالع بینی چینی !!!!!!!!!!!!

سلام 
هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته به شرطی که تقلب نکنید! 
طالع بینی چینی! .. 
فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر این صورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید کرد که ای کاش تقلب نمی کردید! 
این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه کند!! 
کسی که این پیام را ارسال کرده گفت که آرزویش ظرف 10 دقیقه به حقیقت پیوست!!! 
این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت! 
پیام را یکجا تا پایا ن نخوانید بلکه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید! 
1- اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را به صورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی کاغذ بنویسید. 
2- سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را که مایلید بنویسید. 
3- حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید. 
4- نام اشخاصی را که می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا 
فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید. 
5- در ردیفهای 8، 9، 10 و 11نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در 
جلوی هر ردیف نام یک ترانه) 
6- اکنون نهایتا میتوانید یک آرزو کنید!! 
و حالا کلید رمز گشایی این بازی: 
1- عددی را که در ردیف 2 نوشته اید مشخص کننده تعداد اشخاصی است که شما باید در باره این بازی به آنها بگویید! 
2- شخصی که نامش در ردیف 3 قید شده کسی است که شما عاشقش هستید!!! 
3- شخصی که نامش در ردیف 7 قید شده کسی است که شما دوستش دارید ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!! 
4-شخص شماره 4 کسی است که شما بیش از همه به او اهمیت میدهید! 
5-شخص شماره 5 کسی است که شما را بسیار خوب می شناسد. 
6-شخصی که نامش در ردیف 6 قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی) شماست! 
7-آهنگ قید شده در ردیف 8 با شخص شماره 3 تطبیق می کند (مرتبط است)!!! 
8- آهنگ شماره 9 آهنگی برای شخص شماره 7 است! 
9-گ آهنگ شماره 10 آهنگی است که بیش از همه افکار شما را بازگو می کند! 
10- و بالاخره شماره 11 آهنگی است که می گوید شما در باره زندگی چه احساسی دارید!!!! 
واقعا شگفت آور است! نه؟! ولی بنظر می آید که درست باشه! 
این پیام را برای 10 نفر در خلال همان ساعتی که آنرا میخوانید ارسال کنید. 
اگر این کار را انجام دهید، آرزویتان برآورده خواهد شد

طالع بینی چینی !!!!!!!!!!!!

سلام 
هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته به شرطی که تقلب نکنید! 
طالع بینی چینی! .. 
فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر این صورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید کرد که ای کاش تقلب نمی کردید! 
این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه کند!! 
کسی که این پیام را ارسال کرده گفت که آرزویش ظرف 10 دقیقه به حقیقت پیوست!!! 
این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت! 
پیام را یکجا تا پایا ن نخوانید بلکه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید! 
1- اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را به صورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی کاغذ بنویسید. 
2- سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را که مایلید بنویسید. 
3- حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید. 
4- نام اشخاصی را که می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا 
فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید. 
5- در ردیفهای 8، 9، 10 و 11نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در 
جلوی هر ردیف نام یک ترانه) 
6- اکنون نهایتا میتوانید یک آرزو کنید!! 
و حالا کلید رمز گشایی این بازی: 
1- عددی را که در ردیف 2 نوشته اید مشخص کننده تعداد اشخاصی است که شما باید در باره این بازی به آنها بگویید! 
2- شخصی که نامش در ردیف 3 قید شده کسی است که شما عاشقش هستید!!! 
3- شخصی که نامش در ردیف 7 قید شده کسی است که شما دوستش دارید ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!! 
4-شخص شماره 4 کسی است که شما بیش از همه به او اهمیت میدهید! 
5-شخص شماره 5 کسی است که شما را بسیار خوب می شناسد. 
6-شخصی که نامش در ردیف 6 قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی) شماست! 
7-آهنگ قید شده در ردیف 8 با شخص شماره 3 تطبیق می کند (مرتبط است)!!! 
8- آهنگ شماره 9 آهنگی برای شخص شماره 7 است! 
9-گ آهنگ شماره 10 آهنگی است که بیش از همه افکار شما را بازگو می کند! 
10- و بالاخره شماره 11 آهنگی است که می گوید شما در باره زندگی چه احساسی دارید!!!! 
واقعا شگفت آور است! نه؟! ولی بنظر می آید که درست باشه! 
این پیام را برای 10 نفر در خلال همان ساعتی که آنرا میخوانید ارسال کنید. 
اگر این کار را انجام دهید، آرزویتان برآورده خواهد شد

یه خاطره


متن شعر خونه مادربزرگه, جوک خنده دار

 

خونه مادربزرگه دهه 60 , 70 :

خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره


خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره

خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره


خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره

 

کنار خونه ی ما همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل اینجا همش بهاره


دل وقتی مهربونه , شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار، سر میکشه تو خونه

 

اشعار طنز, مادربزرگ

 

خونه مادربزرگه دهه 80 , 90 :

خونه ی مادر بزرگه ، الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه ، استخر و لابی داره


خونه ی مادر بزرگه ، wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه ، دیش و LNB داره


کنار خونه ی اون ، همیشه پارتی برپاست
پارتیهای محله ، پر شور و شوق و غوغاست


مادر بزرگه الان ، مازراتی سواره
رنگ موهاشم هر روز ، جور واجورو باحاله


مادر بزرگه الان ، شلوار جین می پوشه
کفش کالج و کیفش ، همیشه روبه روشه


مادر بزرگه هرشب ، Gem Tv رو میبینه
خرم سلطان و سنبل ، لامیارو میبینه


خونه ی مادر بزرگه ، هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه ، حرفای خاصی داره

 


استاد شهریار

شعر یادی از ایرج از استاد شهریار , شعر یادی از ایرج شهریار , یادی از ایرج شهریار

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

لیلی و مجنون عصر

دید مجنون دختری مست و ملنگ

در خیابان با جوانانی مشنگ



خوب دقت کرد در سیمای او

دید آن دختر بُود لیلای او



با دلی پردرد گفتا این چنین

حرف ها دارم بیا ( پیشم بشین )



من شنیدم تازگی چت می کنی

با جوانی اهل تربت می کنی



نامه های عاشقانه می دهی

با ایمیل از ( توی ) خانه می دهی



عصرها اطراف میدان ونک

می پلاسی با جوانان ونک



موی صاف خود مجعد می کنی

با رپی ها رفت و آمد می کنی



بینی خود را نمودی چون مویز

جای لطفاً نیز می گویی ( پلیز )



خرمن مو را چرا آتش زدی؟

زیر ابرو را چرا آتش زدی؟



چشم قیس عامری روشن شده

دختری چون تو مثال زن شده



دامن چین چین گلدارت چه شد؟

صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟



ابروی همچون هلالت هم پرید؟

آن دل صاف و زلالت هم پرید؟



قلب تو چون آینه شفاف بود

کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف ) بود



دیگر آن لیلای سابق نیستی

مثل سابق صاف و عاشق نیستی



قبلنا عشق تو صاف و ساده بود

مهر مجنون در دلت افتاده بود



تو مرا بهر خودم می خواستی

طعنه ها کی می زدی از کاستی؟



زهرماری هم که گویا خورده ای

آبروی هرچه دختر برده ای



رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان

سورۀ یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان



تو چه داری تا شوم من چاکرت؟

مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟



خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر

یا برو دیوانه ای دیگر بگیر



ریش و پشم تو رسیده روی ناف

هستی از عقل و درایت هم معاف



آن طرف اما جوان و خوشگل است

بچه پولدار است گرچه که ول است



او سمندی زیر پا دارد ولی

تو به زحمت صاحب اسب شـَلی



خانه ات دشت و بیابان خداست

خانۀ او لااقل آن بالاهاست



با چنین اوضاع و احوالت یقین

خوشه ات یک می شود ، حالا ببین



او ولی با این همه پول و پله

خوشۀ سه می شود سویش یله



گرچه راحت هست از درک و شعور

پول می ریزد به پای من چه جور



عشق بی مایه فطیر است ای بشر

گرچه باشی همچو یک قرص قمر



عاشق بی پول می خواهم چکار

هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار



راست می گویند ، تو دیوانه ای

با اصول عاشقی بیگانه ای



این همه اشعار می گویی که چه؟

دربیابان راه می پویی که چه؟



بازگرد امروز سوی کوه و دشت

دورۀ عشاق تاریخی گذشت



تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده

قید فرهاد جـُلمبر! را زده



یا همین عذار شده شکل گوگوش

کرده از سرتا نوک پایش روتوش



با جوانان رپی دم خور شده

نان وامق کاملاً آجر شده



ویس هم داده به رامین این پیام

بین ما هرچه که بوده شد تمام



پس ببین مجنون شده دنیا عوض

راه تهرن را نکن هرروزه گز



اکس پارتی کرده ما را هوشیار

گرچه بعدش می شود آدم خمار



بیخیال من برو کشکت بساب

چون مرا هرگز نمی بینی به خواب



گفت با « جاوید » مجنون این چنین:

حال و روز لیلی ما را ببین



بشکند این « ‌ دست شور بی نمک »

کرده ما را دختر قرتی اَنک



حال که قرتی شده لیلای من

نیست دیگر عاشق و شیدای من



می روم من هم پی ( کیسی ) دگر

تا رود از کله ام عشقش به در



فکر کرده تحفه اش آورده است

یا که قیس عامری یک برده است



آی آقای نظامی شد تمام

قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام



خط بزن شعری که در کردی زما

چون شده لیلای شعرت بی وفا

جهان

جهان ، آلوده خواب است.
فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش ،
هر بانگ چنان که من
به روی خویش در این خلوت
که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو می خواندم در گوش:
میان این همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست!
شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده خواب است
و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیس
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست!
شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده خواب است
و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟

"سهراب سپهری"

استاد شهریار

آمـدی جــانـم به قربــانـــت ولـی حالا چرا ؟ ----- بی وفا،بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چــرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ ســهراب آمــــدی  ----- ســـنگدل این زودتـر می خواســتی حالا چـــرا ؟

عمر ما ار مهـلت امروز و فـردای تو نیســــت ----- مـن که یـــک امـــروز مهـــمان توام فــردا چــرا ؟

نـــازنــینا ما به نــاز تــو جـــــوانی داده ایـــم ----- دیـــگر اکنـــون با جوانـان ناز کــن با مــا چـــــرا ؟

وه کــــه با این عمر هــــــای کوتـه بی اعتبار ----- این همه غافل شـدن از چون منی شیدا چــرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان،پریشان می کند ----- درشـگفتم من نمـــی پاشــد ز هم دنیا چــــرا ؟

شـــهریارا بی حبیب خود نمی کردی ســفر ----- راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

                           بی مونس و تنها چرا ؟ ----- تنها چرا ؟ حالا چرا

استاد شهریار

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را ----- ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را

ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد ----- زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید ----- که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را

طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد ----- که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر-----که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس ----- که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را

استاد شهریار

در دیـــــاری که در او نیست کســی یار کســــی ----- کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هــــــر کس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ کســــی

آخــــــرش محــــنت جانــــکاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هرکه چون ماه برافروخت شبِ تارِکسـی

سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من ----- هر که باقیمت جان بود خریدار کســـی

تنهایی

چقدر سفت شده

پدال دوچرخه دو نفره عشقمان

یا من خسته ام

یا شیب زیاد شده

شاید هم تو رکاب نمیزنی!!!!

عاشق



آدم عاشق به آسانی نمی میرد

یک روز سرد بارانی

دستش را میگذارد روی قلبش

و اجازه میدهد

دلش آرام آرام بگیرد...

نوشت

من از این عشق رد نمی شوم

من در این عشق حل میشوم

نوشت

بیزارم از روزهای سرد بارانی

دفترش را بست

و دستش را گذاشت روی قلبش..!!!

زمان

بســـ کنــــ سآعتــــ…..



دیگــــــر خستـهـ شده امـــ….


آرهـ مَنـ کم آورده امــ….


خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ…


اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ!!!

مرهم

خـُدایـآ !!!

جـایــِ سورهـ اـے بهـ نـامــِ " عــِشقـ " دَر قُرآنتـ خالے اَستـ

کـہ اینگونهـ آغاز شَوَد :

وَقــَسم بهـ روزـے کهـ قــَلبَتـ رآ میشِکَنَند

وَ جُز خـُدایَتـ مَرهَمے نَخواهے یافتـ !!!



عکس متحرک

سخته

چـقـدر سـخـت اسـت




یـــار را . . .




بـا یـــار . . .



دیـــدن . . . ! ! !

بازی دنیا

  دنیا:

  بازی هایت را سرم در آوردی

  گرفتنی ها را گرفتی

  دادنی ها را دادی

  حسرت ها را کاشتی

  زخم ها را زدی

  دیگر بس است

  چون چیزی نمانده بگذار بخوابم

  محتاج یک خواب بی بیدارم...!!!

منتظرم خدایا

منتظرم خدایا......
                                        خط پایانت کو.....

                               

           ایا جهنمت همین جایی  که هستیم نیست؟

                من اتشت را به نامردی هاا . دو رویی هاا و خیانت ها ترجیح میدهم

                       شاید اگر ایوب  هم در عصر ما بود صبرش لبریز میشد..........

نازنین یار

نازنیـــــــن یـــ ــار

نپرس از من "چـــــــــرا"....

بدان که گاه

برای بــودن ‌باید رفتــــــ ....

وچه دلکشست وداعی دور

امـــ ـــا اما ناگریز بی راه چاره ..

به تماشای طلـــــوعی تازه در این خرابات منشین

چرا که غروبـــــــ عشـــ ــــق

طلــــــوعی در پی نخواهد داشت......

از خداوند برای عزیزم  تمنـــــــای ارامش دارم

یک روز

او هم آدم است اگـــــــر دوستت دارم هـــآیت را نشنیـــــده گرفت غصه نخــــور اگــــر رفت گریـــــــه نکن یکــــ روز چشمــــهآی یکــــ نفر عــــآشقش میکند یکـــــ روز معنی کم محلی را می فهمد یکــــــ روز شکستـن را درک میکند آن روز می فــــــهمد آه هـآیی که کشیدی از تـــــه ِتـــــهِ قلبت بوده! می فهــــمد شکـــــستـن یک آدم تــــآوان سنگینی دآرد...

مال من

خدایا آرزو ندارم که تمام دنیا مال من باشه



ولی یک خواهشی ازت دارم



اونی که دنیای منه ماله هیچکس نباشه.

خیابان

.کدام خیابان را بگردم
کدام کوچه را؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم
بر چارچوبش ظاهر شوی تو
و بازم بشناسی مرا از من
به آغوشم بگیری و
نپرسی هرگز
که چه به روزگارم آورده است
روزگار بی تو ماندن های بسیار!
---

سراغ

سراغت را
از " قاصدک " که می گیرم،
تابی خورده و در دل ابرها، گم می شود .
غصه ‎ ام می گیرد.
می دانم،
شرم دارد از این که
" خبر " دهد
رفتنت، همیشگی بود...

خدا بغلم می کنی؟

خــــدایــــا

در گـــلـــویــــم ابـــــر کـــوچکــــی اســــت

کــــه خیـــــال بـــــارش نــــــدارد ،

میشــــود مـــــرا بغـــــل کنــــی ؟


 

هم بسوزد هم بسازد

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد

انکه جدایی انداخت

آنکه بین من و تو شام جدایی آورد
 می کنم نفرینش
یا الهی ، بکنش چون من زار ، پیش معشوقش خار ، هر دو چشمانش تار
تا بداند چه به من می گذرد
از غم دوری آن یار عزیزش